فرتوت

دیدار امسال دانشجویان با رهبرانقلاب را متفاوت از آنچه در سال‌های گذشته معمول بود تحلیل می‌کنم. این تحلیل متفاوت را با شما درمیان می‌گذارم شاید مفید فایده باشد.

دیدار سال 89 با یک خط جدید همراه بود. من این خط را با کلیدواژه‌ی "حضور" معرفی می‌کنم. آن زمان هنوز بیانیه‌‌نویسی و اعلام موضع در فضای دانشجویی با این حجم اتفاق نمی‌افتاد. بیانیه‌ها یا خیلی عمیق و تحلیلی بودند یا خیلی سطحی و شعاری. از بیانیه‌های عمیق می‌توانم به بیانیه‌های مشهور به "صداوسیما" و "قوه قضائیه" جنبش عدالتخواه دانشجویی اشاره کنم و بیانیه سطحی را خودتان بروید پیدا کنید. نماد اعلام موضع شعاری و سطحی همین سخنرانی نماینده‌ی جامعه اسلامی دانشجویان در دیدار امسال  است.

"حضور" در ادبیات رهبرانقلاب در مواجهه با "مسائل اساسی انقلاب" که با سرنوشت کشور ارتباط دارد، تعریف می‌شود. "بیانیه‌ی تهران" و "قطعنامه‌ی ۱۹۲۹ شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی" مصداق مسائل اساسی در دیدار سال 89 بود. زمانی که آن دیدار برگزار شد تکلیف بیانیه‌ی تهران روشن شده بود.  در بین تشکل‌های دانشجویی فقط "جنبش عدالتخواه دانشجویی" با صدور بیانیه‌ای نسبت به آن اعلام موضع کرده بود. اما این "حضور" جنبش عدالتخواه دانشجویی در این مسئله‌ی اساسی دچار ایراداتی بود که جلوتر به آن اشاره می‌کنم.

رهبر انقلاب در دیدار سال 91 الزامات "حضور" را  تشریح کردند و با طرح انواع "حضور" ادبیات این خط بحث را گسترش دادند. در یک دسته‌بندی کلی ما دو نوع حضور داریم. یکی حضور فیزیکی و دیگری حضور فکری.

 "حضور فیزیکی و فکری در مسائل عمومی کشور از سوی مجموعه‌ی دانشجوئی حتماً لازم است." دیدار 91

گام اول- حضور فکری

باید مواضع درخصوص مسائل اصلی و آینده‌ی کشور اتخاذ شود اما این مواضع باید انقلابی، محکم، مستدل باشد. اگر این صفت‌ها در اعلام مواضع وجود نداشته باشد نه دشمن از این مواضع حساب می‌برد و نه مسئولین و سیاسیون داخلی. خنده‌های وزیربهداشت و مسئولین از برخی از بخش‌های سخنرانی نمایندگان دانشجویی به خصوص نماینده‌ی جامعه‌ی اسلامی دانشجویان در همین فضا قابل تحلیل است.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۸
علیرضا مهری

گاهی با خودم فکر می کنم که چرا فریاد نمی‌زنم. چرا این همه اتفاق می‌افتد اما فریاد نمی‌زنم.

اول. ما از همان اولش هم با امنیتی‌ها مسئله داشتیم. امنیتی که می‌گویم چهره‌ی رئیس جمهور در ذهنم می‌آید. فردی که بخش زیادی از خدمتش به نظام جمهوری اسلامی در جهت حل بحران‌های امنیتی در کشور باید می‌بود.

اما امروز خودش در مرکز یکی از ریشه‌دارترین بحران‌های جمهوری اسلامی قرار دارد و نسبت به این بحران هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهد. گاهی میخواهم به خودم بقبولانم که او هم بخشی از این بحران است اما مگر می‌شود؟

دوم.علما خیلی وقت است که به برخی حوزه‌های علوم هیچ اهمیتی نمی‌دهند. نه اینکه تحلیلشان باشد که نباید در این حوزه‌ها وارد شد بلکه این عدم ورود ریشه در هویت‌شان دارد. اینها هم هیچ تلاشی برای ترمیم این مشکل نمی‌کنند.

تصور من این است که این بزرگواران برگشته‌اند به هویت اصلی‌شان. حتی انقلابی با این عظمت هم نتوانسته است جایی در هویت این آقایان پیدا کند. این انقلاب همچون شوکی بوده که در این جریان چند هزارساله وارد شد و عدم تعادلی به وجود آورد اما امروز همه چیز به تعادل رسیده است. علما هم به مسیر گذشته‌شان ادامه می‌دهند.

سوم. همین بی‌تفاوتی علما به برخی حوزه‌ها باعث شده اقدامات و اموری که رئیس جمهور در کشور در پیش گرفته است عادی جلوه کند. گاهی انتقاد می‌کردیم که علما به مفهوم آزادی چرا نپرداخته‌اند. چرا حرف در این حوزه تولید نکرده‌اند و به جامعه عرضه نکرده‌اند؟ امروز نتیجه‌ی این نپرداختن را به عینه می‌توانیم ببینیم. یک عمامه به سری در کشور تفسیری از آزادی ارائه می‌کند و این آزادی را حق مردم می‌داند. اما من هرچقدر که فکر می‌کنم نمی‌دانم این آزادی چه نسبتی با دین و آن عمامه‌ی بالای سرش دارد.

و هیچ آخوندی هم از حوزه‌های علمیه پا نمی‌شود تا بگوید این آزادی آقای شیخ ربطی به دین اسلام ندارد. چرا پا نمی‌شود؟ چون این آزادی را هیچ وقت به عنوان یک آرمان قبول نداشت. آرمان که چه عرض کنم، به عنوان یک مسئله هم قبول نداشت. این تنها مسئله‌ی آینده‌ی حکومتی بود که هیچ تعهدی نسبت به آن در حوزه‌های علمیه وجود نداشت.

چهارم. صحنه‌گردانان این معرکه هم خسته شده‌اند. نسل جدید قرار نبود و قرار نیست انقلابی بشوند. چرا که از نظر نسل حاضر آینده‌ی کشور باید در صلح و در رفاه باشد. و می‌دانم که جامعه‌ای که آینده‌اش با رفاه همزاد است خودش را برای خیلی چیزها آماده نمی‌کند.

در دانشگاه خودش را برای یک زندگی آرام در بستر مذهب شیعه آماده می‌کند. از همین روست که درسش را می‌خواند تا زندگی راحتی داشته باشد و به مسجد می‌رود و پای منبر می‌نشیند تا بستر مذهبی آینده‌اش از بین نرود.

جامعه‌ای که افرادش آینده را این طور می‌بینند چرا باید از روی تعصب و بی‌خردی روی انرژی بی‌حاصل و پرضرر هسته‌ای پافشاری کنند؟ چنین جامعه‌ای چه کار به فلسطین دارد و اصلا کشوری به نام فلسطین در آینده چه نفع و ضرری قرار است به او برسانند؟ چنین جامعه‌ای چرا باید به دنبال تقویت جبهه‌ی مستضعفین در کشورهای دیگر باشد، تا زمانی که مشکلات داخلی‌اش حل نشود؟

چنین جامعه‌ای چرا موی دماغی به اسم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌خواهد؟ در ایران 1430 سپاه پاسداران قرار است از چه چیزی پاسداری کند؟

من هنوز خفه خون نگرفته‌ام... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۳
علیرضا مهری

نفوذ یک امر تدریجی است. از همین رو جریانهایی که جاده بازکن نفوذ هستند میتوانند سابقهدار و شناسنامهدار باشند. نباید جریان بازمانده از نفوذهای سابق را با جریانی که امروز راه را برای نفوذ باز میکند یکسان مورد مطالعه قرار داد. چرا که جریان بازمانده از سابقون این نهضت هستند و السابقون السابقون اولئک المقربون.

جریانی که جاده بازکن عملیات نفوذ در این سالها هستند ، خستهاند. خستهاند از مقابله و مبارزه ، درست مثل بوکسوری که از خستگی گاردش را باز میگذارد و ضربههای پیاپی میخورد. بعد از خوردن ضربههای کاری اثراتش در تمام وجود این بوکسور باقی مانده است و در طولانی مدت خود را نشان می‌دهد. این موقعیت برای خیلی‌ها پیش از این اتفاق افتاد و برای خیلی‌ها در آینده اتفاق خواهد افتاد. نفوذ از آن مفاهیمی است که از ابتدای تاریخ بوده و تا انتهای تاریخ هم باقی خواهد ماند. ابزاری است که گاهی جریان حق از آن استفاده می‌کند و گاهی جریان باطل.

هر عملیات نفوذی که اتفاق می‌افتد تعدادی از نیروهای انقلاب یا نیروهای خنثی را از مسیر قبلی‌شان که به حق نزدیک‌تر بود خارج می‌کند. مثل مشتی است که به صورت یک نفر می‌خورد و او را از مسیر مستقیمی که طی می‌کرده ، دور می‌کند.

از نظر ماهیت نفوذ لایه‌های مختلفی دارد و افرادی که مسیر نفوذ را باز می‌کنند وضعیت‌های متفاوتی دارند. برخی‌ها از سابقه‌داران هستند و به صورت خودآگاه راه را برای دشمن باز می‌کنند ، برخی دچار غفلت شده‌اند و در این میدان مشخص ، گول خورده‌اند و به عنوان نیروی دشمن عمل می‌کنند ، برخی هم بی‌عملی‌شان در این میدان موثر است. دسته سوم افرادی هستند که از جهاد و مبارزه خسته شده‌اند و می‌خواهند کمی هم در رفاه و راحتی به زندگی‌شان بپردازند. و البته گروه دوم و سوم را نمی توان ساده تحلیل کرد.

یکی از دلایل به وجود آورنده‌ی گروه دوم و سوم ترک جهاد است. جهاد به عنوان یکی از مسئولیت‌های یک جامعه‌ی انقلابی اگر ترک شود اثراتی بر جامعه خواهد گذاشت. وقتی فریادهای ولی فقیه در خصوص جهاد اقتصادی بلند می‌شود و امر جهاد روی زمین می‌ماند باید منتظر تبعاتش در سطوح مختلف جامعه باشیم.

بالتبع وقتی جهاد از جامعه رخت برمی‌بندد و انگیزه‌ی بخشی از جامعه برای مبارزه با دشمن سرد می‌شود و حتی برخی تلاش می‌کنند جنگ‌های باقی‌مانده هم زودتر به پایان برسد ، منافذ در سپاه خودی بیشتر و بیشتر می‌شود. در صف‌کشی که نیروهای خودی با نیروهای دشمن دارند هر یک نفری که از حالت جنگی و رخت جنگی به حالت زندگی عادی و رخت استراحت تغییر موضع بدهد، منفذی برای دشمن ایجاد می‌شود. همین منافذ باعث امیدواری و برنامه‌ریزی ویژه‌ی دشمن خواهد شد.

با این برداشت از نفوذ، بیشتر از اینکه صف دشمن ما را مبهوت خود کند ، صف خودی نگاه هوشیارانه ما را می‌طلبد. چرا که نظارت و رصد دائمی دشمن همیشه جزء وظایف‌مان بوده و امروز هم هست. اما وقتی نیروها یک به یک از رخت جنگی خارج می‌شوند باید نگران شد و باید دلواپس بود. البته رصد دائمی ما در شرایط فعلی یک تفاوت با گذشته دارد. تفاوت اینجاست که نتیجه ی رصد فقط نباید روی میز فرمانده قرار بگیرد و در اتاق فرماندهی توجیه شود. بلکه تک تک سربازان باید نسبت به وضعیت جبهه‌ها آگاهی کامل داشته باشند و مدام از موضع‌گیری دشمن باخبر باشند. و این یکی از راههای واکسینه کردن سربازان جبهه خودی است.

در نوشتار حاضر علاوه بر داشتن نیم نگاهی به پروژه‌ی همیشگی دشمن یعنی نفوذ و تغییراتی که در جبهه‌های مختلف اتفاق افتاده است، نشان خواهیم داد که فرق تهاجم و نفوذ چیست و چرا باید این دو مسئله را دو مسئله‌ی جدا از هم دید.

در برابر تهاجم آنهایی که اندک احساس مسئولیتی می‌کنند ، وارد میدان می‌شوند و یکدل در برابر دشمن می‌ایستند و مقاومت می‌کنند. نبرد حتی اگر 8 سال هم طول بکشد بازهم می‌دانند دوست کیست و دشمن کجاست. کشته‌های تهاجم همه از دشمن تیغ خورده‌اند و از روبرو ضربه خورده‌اند.

در برابر نفوذ اما همه یکدل وارد میدان نمی‌شوند و شاید عده ای در میان سپاه به تفرقه و تبلیغ علیه مقاومت نیروها نیز مشغول شوند. حتی ممکن است در مواردی نبردی اتفاق نیافتد و یک عملیات طولانی مدت بدون هیچ خون‌ریزی باشد. هرچند در برخی موارد به واسطه‌ی گسترده بودن نفوذ جنگی نیز در بگیرد . اتفاقا در این شرایط خودی‌ها فقط از دشمن تیغ نمی‌خورند بلکه نیروهای نفوذی دشمن یا به تعبیر غیرخودی ها هم از سپاه خودی زهرچشم خواهند گرفت.

در عملیات نفوذ فقط نیروی انقلابی با روحیه و درک انقلابی به کار می‌آید در حالی که در تهاجم نیروهای گروه دوم و سوم هم به کار می‌ایند. آن چیزی که درون دولت‌ها به نفوذ دشمن کمک می‌کند، حضور نداشتن نیروهای انقلاب در آن موقعیت جنگی است. چرا که بسیاری از موقعیت‌های جنگی ما در دست افرادی است که بصیرت سیاسی نداشته و اساسا خود را در یک مقابله رو در رو نمی بینند(گروه دوم و سوم).

وقتی یک عملیات نفوذ در یک موقعیت اتفاق می افتد تعدادی از نیروها به صورت خودآگاه و ناخودآگاه از مسیر حق فاصله می‌گیرند و به صف دشمن نزدیک می‌شوند. این افراد به تدریج رخت خود را نیز تغییر می‌دهند و به نیروی دشمن تبدیل می‌شوند. بازه‌ی زمانی تبدیل یک نیروی واداده به یک نیروی دشمن ، فرصت مناسبی برای دشمن فراهم می‌کند تا دامنه‌ی نفوذ را گسترش دهد و این بیماری را در سطح نیروهای نزدیک به نیروی واداده پخش کند. فرآیند تبدیل نیروی واداده به نیروی دشمن نیاز به تحلیل جدا دارد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۲:۰۹
علیرضا مهری

به پیرمرد زحمت کش فولاد که همزمانی تجمع اعتراضی به توافق بد با تجمع او و رفقایش برای احیای حقوق شان از فولاد باعث شد همدیگر را ببینیم

در حالی که خسته بودی و آنقدر هوا گرم بود که لباس ات خیس عرق بود از من خواستی که تجمع دانشجویان را رها کنم و بیایم برای احقاق حقوق ات فریاد بزنم. استدلال ات هم این بود که بگذارید این توافق بشود و به فکر مشکلات مردم باشید.

فضای آنجا این فرصت را فراهم نکرد که پاسخ ات را بدهم. اما خیلی علاقه مندم که پاسخ ات را بدهم. چون به نظرم می رسد تو نماینده بخشی از این جامعه هستی و من هم نماینده ی بخشی.

و اما پاسخ من. این از ضعف و کم کاری من دانشجو است که صدای اعتراض تو شنیده نمی شود و حتی وقتی جلوی مجلس تجمع چند هزار نفر هم برگزار می کنید خبرش به چهار تا کوچه آن طرف تر هم نمی رسد. این از ضعف و کم کاری من دانشجو است که پدران ام در این کشور زیر بار مشکلات اقتصادی له شده اند و مفسدان و مدیران در حال تناول بیت المال. و من متهم ام. متهم ام که چرا به وظیفه ام عمل نمی کنم و کم کار و تنبل ام. من بابت این ضعف ام و عدم جسارت ام از تو و نسل تو عذرخواهی می کنم.

اما یک سوال ذهنم را به شدت اذیت می کند. تو کارگر زحمت کش که امروز فریاد عدالتخواهی ات را برای احقاق حق ات بلند کرده ای تا به امروز چند بار برای احقاق حق دیگران گام برداشته ای. تو که سه ماه حقوق ات را نداده اند و عرصه بر تو تنگ شده، چند بار برای احقاق حق گروه دیگری تجمع کردی و از وقت و زندگی ات برای مسئولیت اجتماعی ات خرج کرده ای که امروز انتظار داری من با تو این رفتار را داشته باشم.  تو نسل تو در آزمون مسئولیت اجتماعی مردود شده اند.

فرزند تو که معتقد به این هستی که این توافق به بهبود فضای کشور می انجامد امروز کجاست. آیا فرزند تو یک فعال اجتماعی موافق توافق است که وقت و انرژی اش را برای دفاع از روح منافع ملی در جسم برجام می گذارد. یا یک جوانی است که غیر از زندگی خودش و منافع خودش به چیزی دیگری فکر نمی کند.

اصلا پا را فراتر بگذاریم. تو کارگر کارخانه ی فولاد که سه ماه است حقوق ات را نمی دهند به من بگو که در انتخابات 92 به چه کسی رای دادی؟ مگر تو و هم قطاران تو همان جریانی نبودند که روحانی را رئیس جمهور کردند تا منافع ملی  و آینده یک کشور را به پای خوشگذرانی های زودگذرتان ذبح کند و یک پولی هم ماهانه به حساب تان واریز کند. چرا امروز پاسخ هم قطاران ات را نمی دهی؟ چرا مسئولیت رایی که دادی را بر عهده نمی گیری؟ چرا بعد از دو سال خودت را مواخذه نمی کنی که چرا به این رئیس جمهور بی تدبیر رای داده ای که کار را به جایی رسانده است که نان برای خوردن نداری؟

هر چه بر سر شما و ما می آید حاصل اعمال خودمان است. اگر امروز نماینده شهرت اینقدر به خودش سختی نمی دهد که بیاید و صدای تو را بشنود به این خاطر است که تو را می شناسد. می داند که با وعده و وعید منطقه ای و شام و ایجاد اشتغال برای فرزندت از تو رای گرفته است و در این منطق پاسخگویی معنایی ندارد. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۷
علیرضا مهری

یکی از خصوصیاتی که در عموم نمایندگان مجلس باید وجود داشته باشد توان شناخت مسئله است. شناختی که به عنوان یک فرآیند ذهنی موثر در تصمیم گیری باید به آن نگاه شود. وگرنه ابعاد مختلف این موضوع و ارتباط اش با بسیاری از مسائل درک نمی شود. اما چگونه یک فرد می تواند نسبت به یک مسئله شناخت کسب کند؟

برای توضیح اهمیت شناخت در عملکرد افراد مثالی می زنم.فردی در مسیر برگشت از محل کار با یک فقیر مواجه می شود.رفتاری که این فرد در مواجهه با این فقیر دارد به شدت متاثر از شناختی است که از مسئله پیدا می کند.  شاید شناخت فرد از مسئله در لایه سطحی باقی بماند و صرفا به همان فقیر کمک کند. شاید شناخت او در سطحی باشد که مسئله را عمیق تر و گسترده تر بداند و دست به اقدام در جهت اصلاح مباحث مرتبط با تامین اجتماعی بزند. پس یکی از حلقه های فرایندهایی که به عمل می انجامد همین مقوله ی شناخت است.

همین حلقه از فرایند تصمیم گیری بخش زیادی از نمایندگان مجلس درست کار نمی کند. ضعف در همین حلقه باعث شکل گیری رفتارهای جمعی نادرست در مجلس می شود که کلیت مجلس را ناکارآمد نشان می دهد. ضعف نمایندگان در شناخت مسائل گوناگون زمانی که با حجم بالای مسائل همراه می شود باعث تصویب حجم بالای قوانینی می شود که به حل مسئله منجر نمی شود. حجم بالای قوانین، ناشی از احساس مسئولیتی است که نمایندگان نسبت به مسائل بسیار پیدا می کنند . همین حجم بالا باعث عدم پیگیری قوانین بعد از تصویب و نظارت بر اجرای ان می شود. 

اما توانایی شناخت چگونه در یک فرد بوجود می آید؟

پ.ن: چگونه می شود این نشاط و تحرک را در بیرون عینیت بخشید؟ باید وظائف را درست انجام داد؛ قانون خوب. در ذیل این کلمه‌ی «قانون خوب»، ده تا، پانزده تا شاخص میشود معین کرد: به‌روز باشد، تکراری نباشد، معارض نداشته باشد، چه، چه، چه؛ اینها می شود قانون خوب.  رهبرانقلاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۲:۱۰
علیرضا مهری

باید اعتراف کنم. اعتراف از گذشته ای تاریک. و دعایی که ورد زبان نجات یافتگان است. برای ترک کردن یک راهبرد بیشتر وجود ندارد.

"برای ترک باید پل‌های پشت سررا نابود کنی!"

اول اش که وابسته شدم ، غرور داشتم با خودم گفتم همین یک بار این کار را انجام می دهم اما کم کم زمان آن کاهش یافت. امروز بدون او نمی توانم ادامه بدهم.

یک وقت به خودم آمدم و دیدم هر روز دارم این کار را انجام می دهم. نفت را می فروشم و مصرف می کنم. اگر یک روز مصرف نمی کردم ، انگار کمبودی داشتم. یک باره دیدم انگ نفتی بودن به من چسبانده شده ، گفتم پس بهتر است کسی مرا نشناسد، نفهمد. مثل کبکی که سرش را زیر برف فرو می کند.

وی ادامه می‌دهد: ضربه اولی که خوردم این بود که محبوبیت، احترام، اعتبار، حیثیت و آبرویم را از دست دادم. بازارم شده بود بازار مصرفی و هر روز سرمایه هایم که وسیله ی بدست آوردن خرج زندگی ام بود را می فروختم. اولش نفت خام صادر می کردم. کم کم مجبور شدم شرکت های نفتی بزرگ را به خانه ام راه بدهم و هر چیز به درد بخوری که از خانه ام یافتند با خودشان ببرند. حتی فرش های زیرپایم را جمع کردند و بردند.  ضربه دوم از دست دادن صنایع ام بود. نساجی ام ورشکست شد. بسیاری از صنایع ام تعطیل شد. کارم به جایی رسید که تنها امیدم را هم دو دستی فروختم. هسته ای ام را هم دادم رفت. فقط برای آنکه زنده بمانم. دارد کارم به جایی می رسد که خانه ام را هم از دست بدهم. شاید مجبور شوم استقلال ام را هم بفروشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۱۶
علیرضا مهری

امروز روز هدایت نسل هاى آینده است. کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است. امروز روزى است که خدا اینگونه خواسته است. و دیروز خدا آنگونه خواسته بود. و فردا ان شاء اللَّه روز پیروزى جنود حق خواهد بود. ولى خواست خدا هرچه هست‏ ما در مقابل آن خاضعیم. و ما تابع امر خداییم؛ و به همین دلیل طالب شهادتیم. و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگى غیرخدا نمى ‏رویم. البته براى اداى تکلیف همه ما موظفیم که کارها و مسائل مربوط به خودمان را به بهترین وجه و با درایت و دقت انجام دهیم. همه مى ‏دانند که ما شروع کننده جنگ نبوده‏ ایم. ما براى حفظ موجودیت اسلام در جهان تنها از خود دفاع کرده ‏ایم. و این ملت مظلوم ایران است که همواره مورد حمله جهانخواران بوده است؛ و استکبار از همه کمین گاههاى سیاسى و نظامى و فرهنگى و اقتصادى خود به ما حمله کرده است. انقلاب اسلامى ما تاکنون کمین گاه شیطان و دام صیادان را به ملتها نشان داده است. جهانخواران و سرمایه داران و وابستگان آنان توقع دارند که ما شکسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره کنیم و هشدار ندهیم. و حال آنکه این وظیفه اولیه ما و انقلاب اسلامى ماست که در سراسر جهان صلا زنیم که ‏اى خواب رفتگان! اى غفلت زدگان! بیدار شوید و به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانه‏ هاى گرگ منزل گرفته ‏اید. برخیزید که اینجا جاى خواب نیست! و نیز فریاد کشیم سریعاً قیام کنید که جهان ایمن از صیاد نیست! امریکا و شوروى در کمین نشسته ‏اند، و تا نابودى کامل تان از شما دست بر نخواهند داشت. راستى اگر بسیج جهانى مسلمین تشکیل شده بود، کسى جرأت این همه جسارت و شرارت را با فرزندان معنوى رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- داشت؟

صحیفه نور، ج‏21، ص: 89

دلهای ما حرم اش شد از روزی که عاشق مکتب اش شدیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۲
علیرضا مهری

حرف ها و اظهارنظرها به دو دسته ی دروغ و راست تقسیم نمی شوند. به خصوص وقتی حول مسئله ی خاصی شکل یافته باشند. مثلا جریان یک گفتگو بین دو کشور. یک خط سومی هم وجود دارد و آن هم نگفتن همه چیز است. همان کاری که جزء اصول علمی دیپلماتیک تیم مذاکره کننده است و برخی هایمان بر این اعتقادیم که عین روز روشن است. عین روز روشن است که همه ی مسائل مذاکرات را نباید عمومی کرد تا میزان اظهارنظرها کم شود و راحت تر به تفاهم برسند.اما چه حجم از مسائل مهم در جریان مذاکره مطرح شده است و به تفاهم اولیه رسیده است اما در رسانه ها و بیانیه لوزان نیامده است؟

تا اینجای کار که همه چیز حل شده به نظر می رسد. اما یک روز رهبر انقلاب در دیداری به اذن نداشتن در خصوص ورود آژانس چی ها به حریم امنیتی و دفاعی کشور تذکر می دهند.

به‌هیچ‌وجه اجازه داده نشود که به بهانه‌ی نظارت، اینها به حریم امنیّتی و دفاعی کشور نفوذ کنند؛ مطلقاً. مسئولین نظامی کشور به‌هیچ‌وجه مأذون نیستند که به بهانه‌ی نظارت و به بهانه‌ی بازرسی و مانند این حرفها، بیگانگان را به حریم و حصار امنیّتی و دفاعی کشور راه بدهند، یا توسعه‌ی دفاعی کشور را متوقّف کنند؛

 نظامیانی که اساسا ربطی به موضوعات مذاکره که توسط ایشان به مسئول تیم مذاکره کننده سپرده شده است ندارد. چند وقت بعد هم اعلام می شود که اجازه ی مصاحبه با دانشمندان هسته ای داده نمی شود . و سر لیست این دانشمندان هم آقای شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی است.

همین جا یک سوال در ذهن مخاطب ایجاد می شود. معتمدینی که بر مذاکرات نظارت دارند و در جریان مذاکرات هستند چرا در این مسئله ورود پیدا نکردند. و تیم مذاکره کننده به عنوان فرزندان این ملت در چه حدی با خطوط قرمز و حداقل هایی که باید رعایت شود ارتباط برقرار کرده اند؟ چه تضمینی وجود دارد که این بدفهمی به حوزه های دیگر کشیده نشده باشد؟ رئیس جمهوری که سطح فهم اش از شفافیت در انتخابات این است که پارچه ی دور صندوق های رای دهه 60 و 70 باید باز شود تا انتخابات شفاف شود، گزینه ی مناسبی برای مدیریت مذاکرات هسته ای است؟

آیا اطلاع منتقدان و متخصصان از این سطوح مذاکراتی و تذکر آنها نمی توانست پیش از آنکه عالی ترین مقام جمهوری اسلامی وارد شود و هزینه ی اجازه ندادن در چنین مسئله ای را به دوش بکشد جلوی چنین مسئله ی ابتدایی را بگیرد. در این مسئله، سازوکار نظام جمهوری اسلامی در سطوح دیگر کارآمدی از خود نشان نداده است. البته این نظارت و اظهارنظر رهبرانقلاب، بخشی از این سازوکار است.    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۱۲
علیرضا مهری

وی تاکید کرد: با این وجود برگزاری این تجمعات غیرقانونی بود و اینها باید بدانند این کار علاوه بر اینکه غیرقانونی است  بر مبنای نگاه امام خمینی و مقام معظم رهبری خلاف شرع هم هست. انتظار می رود گفته ها و رفتار این افراد با هم منطبق باشد وقتی به شرع اعتقاد داریم باید کار غیر شرعی انجام ندهیم.

چند خطی برای این دو جمله ی سخنگوی شیخ نوشته بودم. اما اصلا این حرف ها نیاز به توضیح ندارد. وقتی سخنگوی شیخ نگران دلواپس شرع می شود نصاب اعتماد به نفس جابجا می شود.... شیخی که قائل به تفاوت قانون و شرع است، فتوا هم صادر می کند. فیضیه فتوای سخنگوی شیخ را بشنود و عمل کند


رونوشت به: آیت الله عباس کعبی، آیت الله محسن اراکی، حجت الاسلام والمسلمین محمود رجبی، حجت الاسلام والمسلمین آشتیانی، حجت الاسلام حسین خانی معاون تهذیب حوزه های علمیه، حجت الاسلام والمسلمین لونی، حجت الاسلام والمسلمین سیفی مازندرانی، احمد امیرآبادی فراهانی نماینده مردم قم در مجلس، حجت الاسلام سید محمود نبویان نماینده مردم تهران در مجلس، حجت الاسلام تکیه ای، اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، نمایندگان خبرگان رهبری، معاونان مرکز مدیریت حوزه های علمیه، مسؤولان حوزوی حاضر در تجمع فیضیه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۴
علیرضا مهری

ارتباط متقابل مردم به عنوان امت و امام خمینی مثال زدنی است. ارتباطی که یک سری وظایف را بر دوش امام قرار می دهد و یک سری وظایف را بر دوش مردم. نقش آفرینی مردم است که به برداشته شدن بنی صدر می انجامد. نقش آفرینی مردم است که در جریان اجباری شدن حجاب در ادارات و سازمان های به کمک نظام می آید. از طرف دیگر وظایفی که امام به واسطه ی حضور مردم برای خود متصور است.

اما این روزها برعکس آنچه به تصویر کشیده می شود مردم هیچ نقشی ندارند. مردم صرفا به عنوان یک توده ی بی شکل و بی خاصیت در مقام کالای لوکسی به حساب می آیند. کالای لوکسی که در انتخابات شرکت می کنند و بعد از آن صرفا به درد پز دادن می خورد. که رئیس جمهور و نماینده مجلس از اعتماد مردم بگویند و این را ابزاری بدانند که با آن سیاست هایشان را توجیه کنند. هرچند این سیاست ها برخلاف منافع مردم باشد.بگوید من فلان قدر رای مردم را با خودم دارم.

و البته دامنه ی کارویژه ی سرخط کردن مردم به ایام بین انتخابات هم کشیده شده است. طرح شعارهای پرطمطراق برای خوشایند اقشار مختلف با خواسته های مختلف، پروژه ی دیگری است که در دستور کار گرفته شده است.

از طرح موضوعاتی همچون آزادی و حدود اسلامی تا آخرین شاهکار در خصوص بحث صندوق های شفاف و صندوق های پارچه پیچ شده... و حقیقتا چقدر سطح مطالبات رئیس بالاست و به چه مسائل اساسی و عمیقی فکر می کند! و بیچاره مردمی که چنین طرز تفکری بر آنها حکومت می کند!(این قسمت را سانسور کردم)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۱
علیرضا مهری