فرتوت

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است


چه بسا نزدیکی که از هر دوری دورتر است. و چه بسا دوری که از هر نزدیکی نزدیکتر(حضرت امیر)

بایسته های یک تشکل دینی با آنچه ما را در دانشگاه در تشکل بسیج دانشجویی دانشکده فنی جمع کرده است متفاوت است . طبق فرمایش مولا چه بسا نزدیکی که از هر دوری دورتر است. روزهایمان را در دفتر بسیج با هم می گذرانیم اما دریغ از کوچکترین نزدیکی. در کنار هم بودن هایی که چیزی دست گیرمان نمی کند مثل رفاقت هایی که در ظاهر سال ها برقرار است اما به محض اتمام آن دوره زندگی به صورت کامل فراموش می شود. از جنس هم بودن در مرام و مسلک و باور و عقیده و همدل بودن ، مشخصه ی اعضای تشکل واقعی دینی می باشد. هرچند افراد از لحاظ مکان و جغرافیا از هم دور باشند، هرچند حتی در یک دوره ی زمانی نباشند اما همه عضو یک تشکل اند. "بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نموده‏اند."

با اعتقاد به این اصل متن را نوشته ام و برای کسانی نوشته ام که دل شان برای این مکتب و مسلک می تپد هرچند هنوز نتوانستند گام های جدی در این مسیر بردارند

هدف گذاری ما در دانشگاه کار فرهنگی است نه به معنای آنچه امروز مصطلح است. هدف فرهنگی ما اصول ، پایه ها ، ارزش ها و چیزهایی است که به اصطلاح روی پیشانی انقلاب ما نوشته شده است اما درواقع ریشه در فرهنگ اسلام ناب دارد. اسلام نابی که امام راحل احیاگرش بودند و قطعا مسیر اصلی حرکت تشکیلات ما باید همین باشد." اسلامى که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقراى جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول پرستانند. اسلامى که طرفداران واقعى آن همیشه از مال و قدرت بى‏بهره بوده‏اند؛ و دشمنان حقیقى آن زراندوزان حیله‏گر و قدرت مداران بازیگر و مقدس نمایان بى‏هنرند. باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدى را از زنگارهاى تقدس مآبى و تحجرگرایى اسلام امریکایى جدا کرده و به مردم مستضعفمان نشان دهیم."وظیفه ی مشخص کردن چهارچوب های اسلام ناب را امام راحل بر عهده بسیج دانشجویی گذاشته است.

این وظیفه ی سترگ را نمی توان به صورت فردی انجام داد و کار جمعی و تشکیلاتی نیاز است. کار تشکیلاتی که به وسیله آن بتوان به ظرافت و موقع شناسی که لازمه ی کار فرهنگی است رسید. هر فعالیتی زمان بر است اما کار فرهنگی کردن در دانشگاهی که مسئولین آن اعتقادی به فعالیت فرهنگی دانشجویان آن ندارند نیاز به مجاهدت دارد. فراموش نکنیم خداوند مجاهدین را بر قاعدین برتری داده است . اقتضای کار فرهنگی اینگونه است که نباید بگذاری هیچ گوشه کار اشکال داشته باشد. اگر توانستی این کار را بکنی تکلیفت را درست انجام داده ای اما اگر کار عجله ای کردی و گوشه ای از کار آسیب دید بدان که تکلیف را جلوی پای نتیجه قربانی کرده اید. مامور به تکلیف بودن یعنی این . آنچه در توان داری را برای بهتر شدن کارت با اخلاص انجام دهید.


در فرهنگ کشور ما به واسطه ی تسلط و دیکتاتوری نظام های پادشاهی روحیه ی فردگرایی وجود دارد و اصالت شرقی ما هم در این مسئله دخیل است. اما اسلام همواره دعوت به کار دسته جمعی می کند و می توان این روح جمعی را در هر کاری دید. حتی در فردی ترین مسئله یعنی عبادت. اما امروز در فرهنگ مردمانمان کمتر می توان روح جمعی مورد نظر اسلام را مشاهده کرد. اعتقاد ما این است که اگر کسی بخواهد برای انقلاب کاری انجام دهد و متشکل نشود و مجتمع نشود نمی تواند از لحاظ کیفیت و کمیت در سطح یک تشکیلات کار کند. تشکیلات یعنی نظم ، یعنی تقسیم وظایف ، یعنی اتصال و ارتباط.

در کنار این مباحث برای جلوگیری از سایش و اصطکاک نیروهای هم جهت و هم آهنگ باید اخلاقی در دل تشکیلات نهادینه شود تا اعضا بتوانند در بستر آن رشد کنند. رشدی که به واسطه ی حضور فرد در یک جامعه ی انسانی و روابطی که در آن برای خود تعریف می کند چند برابر است. اخلاق نقش روغن موتوری را بازی می کند که باعث می شود موتور روان تر وبدون سایش و اصطکاک کار کند.

محور اخلاق تشکیلاتی همین مبارزه با خود محوری ها و منیت هاست. برای مبارزه هم باید از تکبر و خودبزرگ بینی مبارزه کرد. تکبری که البته مبارزه با آن به سختی عجب نیست. عجب همان خودشگفتی است. اینکه به رفتارهای خود تفاخر کنید. برای فعالیت کردن در تشکیلات باید خود را در جمع حل کرد. در جمعی که فرد خود را در آن گم می کند . همه برای یک گم شده دارند و برای رسیدن به آن با هم همراهی و همکاری می کنند. اگر این روحیات در ما ایجاد شود می توانیم بگوییم به تشکیلاتی هستیم.

در تشکیلات ما اگر سه خصوصیت نباشد دشمنان ما را شماتت خواهند کرد. حسد نورزیدن ، رفت و آمد داشتن و همکاری داشتن. برای کار مشترک کردن اگر رفت و آمد نباشد الفت و نزدیکی نیست و در انجام کار سستی به خرج می دهیم. باید برای نزدیکی بیشتر اختلاف سلیقه ها را کنار بگذاریم و روی مشترکاتمان تاکید کنیم. منظور از رفت و آمد استراحت بین کلاس ها در دفتر بسیج نیست. رفت و آمد یعنی سعی و تلاش برای رشد دادن خود و دیگری. یعنی به درک مشترک رسیدن از عالم و طی مسیری که مشخص است.

اگر برتری در شما وجود داشته باشد نتیجه ی مکتبی است که بر آنید. همیشه در رفتارهایتان این نکته را توجه کنید که شما حق مطلق نیستید. تنها آنهایی خود را حق مطلق می دانند که در درک درستی از مکتب اسلام ندارند. این عدم درک درست و خودحق پنداری باعث بروز مشکلات بسیاری می شود. تاکید بیش از اندازه روی اختلاف ها و کنکاش در ذهنیات افراد برای سرکوب طرف مقابل(بخوانید اصلاح فکر طرف مقابل) نمونه ای از این مشکلات است که من اسم آن را می گذارم خودعمارپنداری! حق طلبی و اخلاق درست آن عنصری است که خمیر مایه ی ارتباط در تشکیلات است. بحث می کنم تا اعتقاداتم با به بوته ی نقد بگذارم تا کامل تر شود و البته به حق هم نزدیک تر.

شما که در تشکیلات دانشجویی فعالیت می کنید زمان محدود 4 یا 5 ساله ای را در دانشگاه هستند و در این سال ها هم احتمالا دو یا حداکثر 3 سال فعالیت تشکیلاتی جدی انجام می دهید.  باید از زمان موجود بهترین استفاده را ببرید. ذات این جنس فعالیت جهادی است. نمی شود دست روی دست گذاشت و منتظر ماند تا آقای ایکس مسئول بسیج بیاید و ما را تحویل بگیرد تا ما کاری را انجام دهیم. فرصت کوتاه است و عرصه پر مشکل. از ظرفیت خود استفاده کنید تا دردی از خود دوا کنید. همان خودی که تنها همسفر شما بوده است و خواهد بود. وقتی می بینید مشکل زیاد است باید تلاشتان را بیشتر کنید وگرنه هرچه قطار عمر پیش می رود عرصه برای تغییر و انسان شدن تنگ تر می شود. اگر امروز نتوانی مصلح باشی زیاد به فردایی انقلابی فکر نکن.......

پ.ن:این مطلب برای نشریه تشکیلاتی بسیج فنی نوشته شده بود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۲۸
علیرضا مهری

مسافرت برایم عادی شده. این بار هم خسته از کار و بار و زندگی عازم شمال بودم. چند روزی با بچه ها سروکله زده بودیم و می خواستم از فرصت چند ساعته اتوبوس استفاده کنم تا بیان که دست پخت بچه ها برای اردوی تشکیلاتی آبعلی بود رو یک دور کامل بخونم. مثل همیشه منتظر بودم ببینم کدوم آدم خوشبختی افتخار پیدا می کند کنارم بنشیند. یه آقای حدودا 30 ساله ای کنارم نشست. چند باری سر صحبت رو باز کرد ولی مشغول خواندن نشریه بودم و تحویلش نگرفتم. جالب بود برایم در نشریه سرک می کشید و مطالب را می خواند. پیش خودم گفتم احتمالا از برادران بالاست که دارد کارش را می کند. چند مطلب را خواندم و با دیدن یکی دو مطلب حالم گرفته شد. نشریه را بستم و به فکر فرورفتم.

اتوبوس برای چند دقیقه توقف کرد و بعد از سوار شدن دوباره سر صحبت را باز کرد. مثل یک پسر خوب شروع کردم به صحبت کردن. مثل همیشه او می پرسید و من پاسخ می دادم. بسیاری از پاسخ هایم محتاطانه بود. بحث از دانشگاه و بسیج و انجمن و حزب اللهی کشید به تماشاخانه ی سیاست و صراط مستقیم. از صراط مستقیم وارد تحلیل انتخابات شد و بعد از آن سر از وضعیت فرهنگی جامعه درآورد. کمی هم خود را معرفی کرد و هیئت محل شان را و از دغدغه هایش گفت. از آفت های هیئت های دیگر و اسلام سیاسی گفت. جهان اسلام را برایم تحلیل کرد و سر ذوقم آورد. فکر نمی کردم از فضای کم تحرک دانشگاه و افرادی که تازه باید بفهمند که سیاست و فرهنگ هم اهمیت دارد با فردی برخورد کنم که در یک روستا در بهشهر هیئتی را پایه گذاری کرده که محوریت هیئتشان جلسه ی بحث است!

تعجب نکنید از تجربه های رشد فکری رفقایش می گفت و موضوعات بحث هایشان. از گروه تواشیح و توجه به جنبه های مختلف هم هیئتی هایش می گفت. هر چه بیشتر تعریف می کردم بیشتر احساس نزدیکی می کردم. اسم و شماره ام را روی بیان نوشتم و تقدیمش کردم. التماس دعایی گفتیم و از اتوبوس پیاده شدم. در طی مسیر داشتم دانسته ها و مسیر زندگی ام را مرور می کردم و نگاهم را نسبت به حزب الله تصحیح می کردم. آنقدر ها هم که فکر می کنیم اسلام بی یار و یاور نیست که ما افسر جوان جنگ نرم اش باشیم. باید به خودم و رفقای هم دانشگاهی ام بگویم زهی خیال باطل! رفقا از خواب بیدار شوید....توهم بچه های دانشکده فنی اساسی تر از آن چیزی است که تصور می کردم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۱۲
علیرضا مهری

مشهد بودم.

پیر شدم.

پیر پیر.

چند هفته ای است که اکثر اوقاتم را به حیرت و سرگشتگی می گذرانم.

فکر کنم فرتوت شدم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۱۶
علیرضا مهری