نفوذ یک امر تدریجی است. از همین رو جریانهایی که جاده بازکن نفوذ هستند میتوانند سابقهدار و شناسنامهدار باشند. نباید جریان بازمانده از نفوذهای سابق را با جریانی که امروز راه را برای نفوذ باز میکند یکسان مورد مطالعه قرار داد. چرا که جریان بازمانده از سابقون این نهضت هستند و السابقون السابقون اولئک المقربون.
جریانی که جاده بازکن عملیات نفوذ در این سالها هستند ، خستهاند. خستهاند از مقابله و مبارزه ، درست مثل بوکسوری که از خستگی گاردش را باز میگذارد و ضربههای پیاپی میخورد. بعد از خوردن ضربههای کاری اثراتش در تمام وجود این بوکسور باقی مانده است و در طولانی مدت خود را نشان میدهد. این موقعیت برای خیلیها پیش از این اتفاق افتاد و برای خیلیها در آینده اتفاق خواهد افتاد. نفوذ از آن مفاهیمی است که از ابتدای تاریخ بوده و تا انتهای تاریخ هم باقی خواهد ماند. ابزاری است که گاهی جریان حق از آن استفاده میکند و گاهی جریان باطل.
هر عملیات نفوذی که اتفاق میافتد تعدادی از نیروهای انقلاب یا نیروهای خنثی را از مسیر قبلیشان که به حق نزدیکتر بود خارج میکند. مثل مشتی است که به صورت یک نفر میخورد و او را از مسیر مستقیمی که طی میکرده ، دور میکند.
از نظر ماهیت نفوذ لایههای مختلفی دارد و افرادی که مسیر نفوذ را باز میکنند وضعیتهای متفاوتی دارند. برخیها از سابقهداران هستند و به صورت خودآگاه راه را برای دشمن باز میکنند ، برخی دچار غفلت شدهاند و در این میدان مشخص ، گول خوردهاند و به عنوان نیروی دشمن عمل میکنند ، برخی هم بیعملیشان در این میدان موثر است. دسته سوم افرادی هستند که از جهاد و مبارزه خسته شدهاند و میخواهند کمی هم در رفاه و راحتی به زندگیشان بپردازند. و البته گروه دوم و سوم را نمی توان ساده تحلیل کرد.
یکی از دلایل به وجود آورندهی گروه دوم و سوم ترک جهاد است. جهاد به عنوان یکی از مسئولیتهای یک جامعهی انقلابی اگر ترک شود اثراتی بر جامعه خواهد گذاشت. وقتی فریادهای ولی فقیه در خصوص جهاد اقتصادی بلند میشود و امر جهاد روی زمین میماند باید منتظر تبعاتش در سطوح مختلف جامعه باشیم.
بالتبع وقتی جهاد از جامعه رخت برمیبندد و انگیزهی بخشی از جامعه برای مبارزه با دشمن سرد میشود و حتی برخی تلاش میکنند جنگهای باقیمانده هم زودتر به پایان برسد ، منافذ در سپاه خودی بیشتر و بیشتر میشود. در صفکشی که نیروهای خودی با نیروهای دشمن دارند هر یک نفری که از حالت جنگی و رخت جنگی به حالت زندگی عادی و رخت استراحت تغییر موضع بدهد، منفذی برای دشمن ایجاد میشود. همین منافذ باعث امیدواری و برنامهریزی ویژهی دشمن خواهد شد.
با این برداشت از نفوذ، بیشتر از اینکه صف دشمن ما را مبهوت خود کند ، صف خودی نگاه هوشیارانه ما را میطلبد. چرا که نظارت و رصد دائمی دشمن همیشه جزء وظایفمان بوده و امروز هم هست. اما وقتی نیروها یک به یک از رخت جنگی خارج میشوند باید نگران شد و باید دلواپس بود. البته رصد دائمی ما در شرایط فعلی یک تفاوت با گذشته دارد. تفاوت اینجاست که نتیجه ی رصد فقط نباید روی میز فرمانده قرار بگیرد و در اتاق فرماندهی توجیه شود. بلکه تک تک سربازان باید نسبت به وضعیت جبههها آگاهی کامل داشته باشند و مدام از موضعگیری دشمن باخبر باشند. و این یکی از راههای واکسینه کردن سربازان جبهه خودی است.
در نوشتار حاضر علاوه بر داشتن نیم نگاهی به پروژهی همیشگی دشمن یعنی نفوذ و تغییراتی که در جبهههای مختلف اتفاق افتاده است، نشان خواهیم داد که فرق تهاجم و نفوذ چیست و چرا باید این دو مسئله را دو مسئلهی جدا از هم دید.
در برابر تهاجم آنهایی که اندک احساس مسئولیتی میکنند ، وارد میدان میشوند و یکدل در برابر دشمن میایستند و مقاومت میکنند. نبرد حتی اگر 8 سال هم طول بکشد بازهم میدانند دوست کیست و دشمن کجاست. کشتههای تهاجم همه از دشمن تیغ خوردهاند و از روبرو ضربه خوردهاند.
در برابر نفوذ اما همه یکدل وارد میدان نمیشوند و شاید عده ای در میان سپاه به تفرقه و تبلیغ علیه مقاومت نیروها نیز مشغول شوند. حتی ممکن است در مواردی نبردی اتفاق نیافتد و یک عملیات طولانی مدت بدون هیچ خونریزی باشد. هرچند در برخی موارد به واسطهی گسترده بودن نفوذ جنگی نیز در بگیرد . اتفاقا در این شرایط خودیها فقط از دشمن تیغ نمیخورند بلکه نیروهای نفوذی دشمن یا به تعبیر غیرخودی ها هم از سپاه خودی زهرچشم خواهند گرفت.
در عملیات نفوذ فقط نیروی انقلابی با روحیه و درک انقلابی به کار میآید در حالی که در تهاجم نیروهای گروه دوم و سوم هم به کار میایند. آن چیزی که درون دولتها به نفوذ دشمن کمک میکند، حضور نداشتن نیروهای انقلاب در آن موقعیت جنگی است. چرا که بسیاری از موقعیتهای جنگی ما در دست افرادی است که بصیرت سیاسی نداشته و اساسا خود را در یک مقابله رو در رو نمی بینند(گروه دوم و سوم).
وقتی یک عملیات نفوذ در یک موقعیت اتفاق می افتد تعدادی از نیروها به صورت خودآگاه و ناخودآگاه از مسیر حق فاصله میگیرند و به صف دشمن نزدیک میشوند. این افراد به تدریج رخت خود را نیز تغییر میدهند و به نیروی دشمن تبدیل میشوند. بازهی زمانی تبدیل یک نیروی واداده به یک نیروی دشمن ، فرصت مناسبی برای دشمن فراهم میکند تا دامنهی نفوذ را گسترش دهد و این بیماری را در سطح نیروهای نزدیک به نیروی واداده پخش کند. فرآیند تبدیل نیروی واداده به نیروی دشمن نیاز به تحلیل جدا دارد.