فرتوت

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

اپیزود اول: 13آبان 88 بود. از چند روز قبل خبرهایی شنیده می شد. رسم بود که هر چند وقت یکبار خبر تجمع اعلام می کردند.کنجکاو بودم که تجمع هایی برگزار می شود را از نزدیک ببینم. کلاس های دانشگاه برگزار نمی شد. دانشگاه برنامه ی خاصی نبود و برنامه ی 13 آبان لانه جاسوسی هم مثل هرسال برپا بود. اما داستان کمی متفاوت بود. سبزها اعلام کرده بودند که به سفارت روسیه می روند. با شعار مرگ بر روسیه. خودم را به نوفل لوشاتو رساندم و سری به سفارت های انگلیس و روسیه و فرانسه زدم. طبق معلوم چنین روزهایی منطقه پر نیروی انتظامی بود. کمی که آن دور و ور پلکیدم و دیدم که خبری نیست. به دانشگاه برگشتم. آن وقت ها هنوز دعواهای بعد از انتخابات بود. یکی می گفت روسیه با آمریکا چه فرقی دارد که با روسیه ارتباط داریم. یکی می گفت چرا مرگ بر روسیه نمی گویید.

شعار نه شرقی نه غربی با هدف قطع وابستگی حکومت به ابرقدرتهای شرق و غرب مطرح شد. روسیه و چین همان «شرقی» شعار مشهور «نه شرقی نه غربی» انقلاب هستند؛  «نه غربی» اش در سال های اولیه انقلاب محقق شد. اما امروز نه شرقی اش دیگر معنایی ندارد چون ایران با روسیه روابط خارجی خوبی دارد. وابستگی به شرق به معنای سلیقه ای عمل کردن با شعار انقلاب است. باید برای استقلال کشور تلاش کرد. باید برای قطع وابستگی به روسیه تلاش کرد.  مطرح کردن شعار مرگ بر روسیه و تجمع در مقابل سفارت روسیه می توانست در راستای همین تلاش برای استقلال کشور باشد. اما داستان به گونه ی دیگری بود. مطرح کنندگان این شعار مسئله ای به نام استقلال برایشان مطرح نبود.

 

اپیزود دوم. مهر 92 بود. روحانی بعد از سبک سنگین کردن، راهی نیویورک شد. ساعات پایانی سفرش بود. خبری منتشر شد. روحانی با اوباما تماس تلفنی برقرار کرد. خبر پیچید. عده ای خود را برای استقبال از روحانی آماده می کردند. ساعت یازده فرودگاه مهرآباد بودند. به نمایندگی از مردمی آمده بودند که دلشان شاد شده بود. بعد از 8 سال بالاخره روسفید شده بودند. می گفتند درود بر کیاست رهبری و تدبیر روحانی. چقدر قیافه شان برایم آشناست. این ها همان هایی نبودند که تلاش می کردند شعار مرگ بر روسیه و مرگ بر چین را مطرح کنند؟

همان ها هستند. همان هایی که مرگ بر شوروی را مطرح کردند. اگر استقلال مسئله شان بود باید با روحانی مخالفت می کردند. چون « نه غربی»داستان را هم نادیده گرفته بود. اما امروز پیاده نظام حمایت از برچیدن نه غربی داستان شده اند. دیروز شعارشان استقلال بود و امروز شعارشان منافع ملی!

از استقلال می گویم. انقلاب اول اتفاق افتاد. شعار اصلی انقلاب «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» بود. دولت موقت روی کارآمد. ارتباط بین نهضت آزادی و سفارت آمریکا برقرار بود. آمریکا درخواست پناهندگی شاه را قبول کرد. دانشجویان سفارت آمریکا را تسخیر کردند. ورق برگشت. اسنادی از سفارت آمریکا کشف شد که نشان می داد سفارتخانه، جاسوس خانه بود. انقلاب دوم اتفاق افتاده بود. دست آمریکا از سیاست کشور کوتاه شد. وابستگی سیاسی قطع شد. استقلال سیاسی به صورت کامل محقق شد. نهضت ادامه داشت. استقلال اقتصادی گام بعدی انقلاب بود.

از استقلال اقتصادی می گویم. سی و اندی سال گذشته است. هنوز که هنوز است وابسته ایم. مواد اولیه هایمان وارداتی است. اقتصاد کشور اسیر نفت است و نفت کشور اسیر غرب. شرکت های آمریکایی سرمایه گذار اصلی صنعت نفت بودند. خریدار هم همان ها بودند. تحریم که شدیم تولید نفت مان پایین آمد؛ آمریکا که نفت مان را استخراج می کرد رفته بود. نفت هایمان را نخرید. به خاک سیاه نشستیم. به قول رهبری تحریم ها اثر کرد. تحریم ها اثر کرد چون وابسته بودیم. وابسته به آمریکا!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۲۲:۳۶
علیرضا مهری

آرمان خواهی تمام آن چیزی نیست که یک دانشجو باید به آن مسلح شود. برای دانشجوی ایده آل آرمان خواهی لازم است اما کافی نیست. باید در کنار آن به شاخصه هایی همچون واقع گرایی و مردمی بودن هم دقت کرد. به راحتی نمی توان آرمانخواهی واقع گرایانه را از آرمانخواهی بدون واقع گرایی تمیز داد اما بازتعریف دو طرح بحث در ماه گذشته در دانشگاه تهران شاید به روشن شدن مسئله کمک کند.

اول. شروع سال تحصیلی بود و آئین ورودی های جدید در سالن چمران. 10 دقیقه هم به بسیج دانشجویی وقت اختصاص یافت. پروسه ی آماده کردن متن برای این چند دقیقه بسیار سخت تر است از آنچه تصور می کنید. از بیرون گود شاید لنگ کردن آسان به نظر آید ولی در گود واقعا لنگ کردن سخت است.


به عنوان نویسنده و ارائه کننده ی متن انتخاب شدم. مثل همیشه توصیه هایی از گوشه و کنار می رسید. یکی می گفت متن باید احساسی و شوق انگیز باشد تا ورودی به وجد آید. دیگری می گفت از حرکات دست و بدن باید استفاده کن تا مخاطب جذب شود. آن یکی می گفت نوشته اصلا مهم نیست فقط باید خوب خوانده شود و به نوعی اجرا شود تا در ذهن مخاطب ماندگار شود.

متن را آماده کردم و صبح برنامه بازنویسی نهایی اش تمام شد. متن را احساسی ننوشتم و قرار نبود برای خوش آمد مخالف دست و پایم را تکان دهم. تجربه ی 4 سال زندگی کردن در بین بچه ها من را به این جمع بندی رساند که باید به مسئله ی اصلی دانشگاه بپردازم. تلخ شدن احتمالی ذائقه مخاطب را به جان خریدم.حتی اگر یک نفر هم حرف را می فهمید بهتر از این بود که هزار نفر ایستاد تشویقم کنند. تشویقی که نه تعهدی در پی آن است و نه هزینه ای برای کسی دارد دقیقا مثل ورزشگاه.

بند از چند ساعت انتظار با دعوت مجری به پشت تریبون رفتم. فرصت نیست که متن کامل را بیاورم اما شرحی از مسئله ی اصلی دانشگاه.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۲۳:۲۰
علیرضا مهری